.:قسمت 14:.

 

فکر کنم اين پول براي ...راضي کردنت کافي باشه

پاتو از زندگيه پسرم بکش بيرون

 

کافي نيست

 

چي؟

 

...اين پول کافي نيست

 

باز کردي ببيني چقده؟

 

نيازي نيست ببينم، اين مقدار کافي نيست

 

من از اونجور آدما نيستم

 

حقوقي که شرکت بهم ميده به اندازه کافي هست

 

بعلاوه پدرم يه مهمونخونه برام به ارث گذاشته

 

اگه تمام ثروتِ ـتونم بهم بديد،براي من هيچ ارزشي نداره

حتي اگه تمام دارايي شرکتم زير پام بريزيد بازم کافي نيست

 

ميتونم درک کنم که چقد پسرتونُ دوست داريد

 

هيچ موقع نميفهمي

 

...ُخيلي خب باشه،ميگي پولشُ نميخواي

...دوسش داري...

 

اما بدون که هيچ موقع اجازه نميدم با همديگه باشين

 

...اگه واقعاً دوسش داري

 

بايد ترکش کني...

 

مادامي که هيون-وو رو دوست داري

 

چطور به خودت اجازه ميدي که زندگيشُ نابود کني؟

 

..هر چيم باشه

 

!مادر

 

بلند شو،تو هيچ کار اشتباهي نکردي

 

خداي من...حتي بهشم گفتي قراره اينجا همديگه رو ببينيم؟

 

نه،اون بهم چيزي نگفته

!ولي مادر تو هم هيچ حقي نداشتي همچين کاري بکني

 

!هيون-وو

 

من اين زنُ دوس دارم

 

لطفاً بهش احترام بذاريد

دوسش داري؟
ديونه شدي؟

پس سو-جين چي ميشه؟

 

مادر،متاسفم که نااميدتون کردم

اما چرا اولش با من صحبت نکردين؟

 

ميدونم که از اون-سو خوشتون نمياد اما اون !براي من خيلي باارزشِ

 

هيچ موقعم نميتوني نظرمُ عوض کني

 

!هيون-وو! هيون-وو

 

!نمتونيد وارد شيد

!ولم کن

!برو کنار ببينم

 

!تائه-مين

!ميتونيد بريد

 

به يه مشکل برخورديم

 

چنبار بايد بهت بگم پاتو اينجا نذار؟

 

اون زنه رو ديدم

در مورد کدوم زن صحبت ميکني؟

 

اون زنه که تو متل با هيون-وو بود

خفه شو! بهت گفتم اينجا درموردشون حرف نزن

 

بابا همون زنه که با هيون-وو نامزد کرده بودُ ديدم

 

نامزد کردن؟

 

آره با دختر صاحابخونه اون متل نامزد کرده بود

 

يکم پيش ديدم از اين ساختمون خارج شد

 

عين آدم حرف بزن ببينم چي شده

 

شک ندارم که خود اون دختره بود

کجا ديديش؟

 

اينجا ديديش؟

آره،بعد از اينکه کليدُ تحويل دادم داشتم برميگشتم که تو آسانسور ديدمش

بعدش چي؟

بعدش،حس کردم يه چيزي عجيبهُ دنبالش کردم

 

خيلي آشنا بنظر ميومد،اما يادم نميومد کجا ديدمش

وقتي تو يه مغازه عکساي عروسي رو ديدم تازه دوزاريم افتاد

يادم اومد کجا ديدمش

 

خودت نديديش؟وقتي از تاکسي پياده شدي اونم داشت ميرفت

 

بايد اين موضوعُ خودت حلش کني

 

احتمالاً يکي شبيهش بوده

اشتباهي ديدي

نه امکان نداره

 

حتي اونموقع که رفته بودم متلُ ببينم خودم شاهد نامزديشون بودم

 

اما اون زنه اينجا چيکار ميکه،ها؟

 

"تعطيلاتِ ـتونُ تو متل من بگذرونيد"

 

بنظرت اگه دوباره همديگه رو ببينن،هيون-وو حافظشُ بدست نمياره؟

 

آه،اگه منُ يادش بياد اونموقع چه اتفاقي ميوفته؟

 

 

حالا بايد چيکار کنيم، تائه-مين؟

 

چرا اينکارُ کردي؟

 

نبايد اينقدر ناراحتش ميکردي

 

مادرت فقط نگران آيندته

 

اينقد مسئله رو بزرگ نکن

 

بالاخره اونم دلايل خودشُ داره

 

اگه پدرم زنده بود اونم همينطور رفتار ميکرد

 

من خودمُ واسه همه چيز آماده کرده بودم

...دوست داشتنم يه بَهايي داره

پس بايد همه چيزُ تحمل کنم

 

به همين سادگيا ترکت نميکنم

 

بيا فقط به آينده فکر کنيم

 

جنگل رويايي،ايالت کانگوون

 

تا آخر عمرم اونُ فراموش نميکنم

 

من از اون دسته آدماام که تو عمرش فقط عاشق يه نفر ميمونه

 

بخاطر همين اين حقُ ندارم که احساساتِ ـتونُ به بازي بگيرم

 

براي رسيدن به هيون-وو از من سوء استفاده کردي؟

 

همه چيز بخاطر هيون-وو بوده؟

نميتونم ازت بگذرم

 

من تورو دوست دارم

 

مطمئنم تو هم يه روز عاشق من ميشي

 

هر کاري ميکنم تا قلبتُ بدست بيارم

 

"اوپا هيون-وو"

 

مشترک مورد نظر در دسترس نميباشد. لطفاً بعداً تماس بگيريد

 

"جي اون-سو"

 

مشترک مورد نظر در دسترس نميباشد. لطفاً بعداً تماس بگيريد

 

بله منزل آقاي کانگ، بفرماييد

مادر،منم سو-جين

اوه،جانم

اوپا هنوز برنگشته؟

 

نه هنوز نيومده

 

راستش تماس گرفت گفت تو دفتر داره رو يه پروژه کار ميکنه

 

اومدش حتماً بهش ميگم تماس گرفتي

 

..يه چيز ديگه

 

...سو-جين هر اتفاقيم بيوفته

ما هميشه کنارتيم

باشه دخترم؟

 

البته ميدونم، خوب استراحت کنيد مادر

 

رسيديم

 

کجا اومديم؟

 

بزودي ميفهمي

 

سردت شد؟ميرم بخاري رو روشن کنم، همينجا منتظر بمون

 

!اينجا شومينه هست

ميدونم،اونم روشن ميکنم

 

الان گرم ميشه

 

خب،يکم ديگه همه جا گرم ميشه،بگير بشين

 

پس چرا اينجا کسي نيست؟

 

يکي رو استخدام کردم اينجارو تميز ميکنه اما خودش اينجا نميمونه

 

نگفتي واسه چي منُ اينجا آوردي؟

 

نکنه اينجا برات معنيه خاصي داره؟

 

به خودم قول دادم وقتي عشق واقعيمُ پيدا کردم،بيارمش اينجا

 

شوخي نکن

 

ما اينجا چيکار داريم؟

اين ويلا واسه کيه؟

 

جدي ميگم

 

خيلي وقت بود ميخواستم اينجا بيام،اما انگار يه نيروي نامرئي مانعم ميشد

 

بخاطر همين،تصميم گرفتم وقتي صاحب قلبمُ پيدا کردم

 

با اون بيام اينجا

 

نميخواي بگي اينجا چه معنيه خاصي برات داره؟

 

من با مادرم اينجا بزرگ شدم

اينجا بزرگ شدي؟

 

اين ساعت اينجا چيکار ميکنيد؟

 

رئيس کانگ داره هنوز کار ميکنه درسته، بخاطر همين يکم براش غذا آوردم

 

رئيس کانگ اينجا نيست

 

نيستش؟

 

بله،گفت يکاراي داره که بايد انجام بده

 

الان خيلي وقته که رفته

 

که اينطور...ميدونيد کجا رفته؟

 

منم نميدونم کجاست...باهاش قرار داشتيد؟

 

نه،فقط ميخواستم ببينمش

شب بخير

 

آقاي پارک

بله؟

 

ميتونيد شماره تلفنِ خونه اون-سو رو بهم بديد؟

 

شماره جي اون-سو؟

 

الو؟

منزل جي اون-سوئه؟

 

بله

اون-سو هستش؟

 

ميتونم بپرسم کي تماس گرفته؟

 

من يون-سو جينم

 

اون-سو الان خونه نيست

ميدوني چطور ميتونم باهاش تماس بگيرم؟بايد يه چيز مهمي رو بهش بگم

 

متاسفم اما نميدونم کجاست

 

...در ضمن سرم خيلي شلوغه

اگه حرفات تموم شده ميخوام قطع کنم

 

چطوري روش ميشه زنگ بزنه؟واقعاً که خيلي دريدهُ بي چشم روئه

 

اما الان اون-سو کجا ميتونه باشه؟

 

اگه با رئيس کانگ بود تا الان منُ بي خبر نميذاشت

 

وقتي به دنيا اومدم مادرم با پدرم ازدواج نکرده بود،7 سال اينجا زندگي کردم

 

وقتي خواهرِ مادرم مُرد، اونا با هم ازدواج کردن

 

هميشه ميديدم چطور باهاش بدرفتاري ميکنن، تحقيرش ميکنن ،اما اون همه چيزُ بخاطر من تحمل ميکرد

 

بارها ميشد ميديدم تو اتاقش تنهايي گريه ميکنه

 

ميدونستم که چقد ناراحتهُ ضربه شديدي خورده،اما هيچ کاري از دستم برنميومد

 

ميدونم که مادرم در حقت اشتباه کرده..شايد نميخواسته که اون بلاها سر تو هم بياد

 

ميتوني درکش کني؟

 

اينارو که بهم گفتي بيشتر احساس نگراني ميکنم

 

چيز بدي گفتم؟هنوزم از دست مادرم عصباني؟

 

معلومه که نه...ميدونم، ميترسي که مادرت دوباره لطمه بخوره

 

بخاطر همين همه چيز تنهايي تو دلت ريخته بودي

 

اگه نميدوني که چطور بايد بهش احترام بذاري

از ديگرانم نبايد انتظار داشته باشي که بهت احترام بذارن

 

نگران نباش...حرفاي مادرتُ به دل نميگيرم

 

دردُ دل کردن آدمُ خيلي سبک ميکنه

 

...اما مادرت از من متنفره

نميدونم بايد چيکار کنم

 

نميخواد نگران باشي

 

يادت مياد منم يه مدتي افکار منفي در مورد تو داشتم

 

،اما الان نظرم نسبت بهت کاملاً عوض شده، تو خوش قلب ترين زني هستي که تا به حال ديدم

 

چي شده؟ اتفاقي افتاده؟

 

نه هيچي نيست

 

پس برايه چي غذاتُ نميخوري؟

 

اشتها ندارم

 

...راستي در مورد نامزديه پسرمون

بنظرت نبايد اين موضوع سريعتر فيصله بديم

چطور؟خودشون خواستن؟

گفتن چون خيلي وقته با همديگه ان، ديگه نيازي به مراسم نامزدي نيست

بجاش ميتونيم عروسيُ زودتر بگيريم

 

حالا که اينطور ميخوان،اول با پسرت مشورت کن

اون حتي به حرفايه منم که گوش نميکنه

 

منظورم اينکه چون سرش خيلي شلوغه به حرفام گوش نميکنه

 

به سو-جين بگم تدارکات عروسي رو آماده کنه؟

 

اون چيه؟

 

چي؟

 

اوني که رو ميزه

 

اون يه بخشي از کلکسيونه پدرمه

 

گرامافونه درسته؟

 

اولين باره که از نزديک همچين چيزيُ ميبينم،انگار عتيقه ـست

 

بايد خيلي باارزش باشه

 

هنوزم کار ميکنه؟

 

ميخواي امتحانش کني؟

 

اين آلبوم مورد علاقه پدرمه

 

واقعاً کار ميکنه

 

اسم اين قطعه موسيقي چيه؟

 

"عوض کردن يار"

عوض کردن يار؟
چطوري ؟

 

ميدوني چطوري برقصي؟

 

رقص؟

 

نه بابا! رو پاهايه خودمم زورکي وايميسم

 

من بهت ياد ميدم

نه! واقعاً نميتونم

منم خيلي خوب بلد نيستم

 

فکر کنم منُ خونه ببري خيلي بهتر باشه

اشکالي نداره،بيا اينجا

 

ميتوني صداي قلبمُ بشنوي؟

 

سعي کن قدم هاتُ همزمان با صداي اون برداري ،باشه؟

 

همزمان با ريتم قلبت حرکت کن

 

جانگ تائه-مينم

 

فردا قرار داد سرمايه گذاريه رئيسُ برام بيار

ميخوايد نقشه ـتونُ شروع کنيد؟

مدارک مهمي تو دست دارم،تا فردا سهام هارو براي فروش به سرمايه گذاران خارجي آماده کن

 

بعد از اينکه پولُ دريافت کردي فوراً به حساب ويژه واريز کن

حواستُ جمع کن

متوجه شدم

 

منم...ديگه موقشه که دست بکار بشيم

 

نظرتون چيه؟

 

خوبه،تا فردا پولُ براتون ميفرستم

 

اينجا تو سئول با آقاي "يون" در تماس باشيد

 

آقاي جانگ،فکر ميکنم ما باهمديگه يه معامله اي کرديم،بمحض اينکه پولُ دريافت کنم،با اولين پرواز حرکت ميکنم

 

بسيار خب،پس ميبينمت

 

به تقدير اعتقاد داري کانگ هيون-وو؟

 

باشه، حالا بهت نشون ميدم تقدير يعني چي

 

از اين به بعد من صاحب تمام دارايت هستم

 

تاوان کارهاي خونوادتُ تو بايد پس بدي

 

 

 

 

مياي بهم ديگه يه قولي بديم؟

 

چه قولي؟

 

قول بديم که هر اتفاقي بيوفته تا آخرش کنار هم بمونيم

 

ميتونيم به همديگه يه قولي بديم؟

 

مثلاً چه قولي؟

 

تو همه خوشي و سختي ها کنار همديگه بمونيم

 

ميخواي جلويه پدر و خانم سون قسم بخوريم؟

 

احمقِ نادون

 

الان داري بهم پيشنهاد ازدواج ميدي؟

 

...تو قلب من تنها تو جا داري

ممکن نيست بدون تو بتونم زندگي کنم، لطفاً با من ازدواج کن

 

نميخواد الان جواب بدي

 

...اما بعضي وقتا

فکر ميکنم من براي تو کي هستم

 

...وقتي بهم نگاه ميکني

 

نميدونم در مورد من فکر ميکني يا چانگ-هو

 

نميخوام که اونُ از خاطراتت پاک کنم

 

اما اينم نميخوام که تو چهره من چانگ-هو رو ببيني

 

نميتونم اين اجازه رو بهت بدم

 

اميدوارم چانگ-هو رو فراموش کني و بجاش منُ تو زندگيت قبول کني

 

جي اون-سو ميتوني اينکارُ واسم بکني؟

 

ميتونم جوابشُ در مقابل پدرم بدم؟

 

پدرت؟مگه پدرت هنوز زندست؟

 

تو جنگل رويايي هنوز وجود پدرمُ حس ميکنم

 

...ازت ميخوام اونجا بياي و

با پدرم آشنا بشي

 

اينکارُ ميکني؟

 

اين حرفا يعني اينکه پيشنهاد منُ قبول ميکني؟

 

بهت قول ميدم هيچوقت ترکت نميکنم

 

دير وقته،فردا بايد بيايم سر کار

 

دير نکنيا

به روي چشم،رئيس کانگ

 

اميدوارم هيچوقت شريک زندگي ـتُ مثل اون آهنگ تغيير ندي

چرا؟ نکنه ترسيدي؟

هرگز همچين کاريُ نميکنم

 

!خواباي خوب ببيني،هيون-وو

شب بخير

 

هي!!!نيومده ميخواي بخوابي؟

يکم پيش سو-جين تماس گرفته بود

 

اينجا؟

 

آره،شمارتُ از آقايه پارک گرفته بود

 

فکر نميکنم بخواد راحتت بذاره

 

من موندم اونهمه فيسُ اِفاده کجا رفته؟

 

اگه من نبودم؛رابطشون الان شِکراب نبود

 

سو-جين دخترِ خيلي خوبيه

 

هي،اگه واقعاً قسمت همديگه بودن،هيچ نيرويي نميتونست اونا رو از هم جدا کنه

 

فقط بَلد بود هي پُز بده 10 سال با هيون-وو گشته

اگه رابطشون اينقد قوي بود

هيون-وو چه با تو آشنا ميشد چه نه، واسه چي بايد اونُ از سرش وا ميکرد؟

 

...اما بااينحال

 

خيلي دردناکه کسيُ که دوسش داريُ ترکت کنه

 

از اينکه اينقد خودخواهم خيلي احساس بدي بهم دست ميده

 

معلومه سو-جين، واقعاً چانگ-هو رو دوست داره

 

فقط يه احمقِ خلُ چل عين تو اينجوري فکر ميکنه

بخاطر عشق بايد مبارزه کني

 

اگه دلسوزي کني خودت زمين ميخوري، بخاطر همين ميگم بايد مبارزه کني

 

تو شدي واسه من دکترِ عشق

 

هنوز نتونستي واسه خودت يه دوست پسر دستُ پا کني

 

!!دوست پسر؟ کدوم مردي تا حالا به استانداردهاي من خورده

 

تو آقاي پارکُ دوسِش داري، درست ميگم؟

 

فکر کردي متوجه نميشم؟

هي،شوخي نکن، چرا بايد ازش خوشم بياد؟

دارم ميگم استانداردهاي من بالا ـئه،خيلي بالا

 

هي،واقعاً خوشم نمياد

خيلي خب باور کردم،بگير بخواب

!هــي،واقعاً خوشم نمياد

!ميدونم! برقارو خاموش کن

چطور با خودت فکر کردي من از اون خوشم مياد؟

 

کچلم کردي نبايد بهت چيزي ميگفتم

 

چرا هيون-وو هنوز خونه نيومده؟

کي خونه زود اومده که اين دومين بارش باشه؟

روزُ شبش يکي شده

از موقعي که نمايشگاهُ باز کرده تمام وقتش اونجا ميگذره

...ميخوام بزودي

بعنوان يکي از مديرهاي اجرايي ارتقائش بدم

 

نميخوام فقط بخاطر اينکه پسرمه،بدون زحمت به جايي برسه

ميخوام اول همه چيزُ ياد بگيره تا پختهُ باتجربه بشه

 

هيون-وو اومد

 

اومدش

 

هنوز نخوابيديد؟خوب شد ميخواستم يه چيزيُ بهتون بگم

 

شرمنده، اما ميخواستم در مورد يه موضوع مهمي باهاتون صحبت کنم

 

پدر،من تصميم گرفتم از سو-جين جدا شم

 

نميتونم باهاش ازدواج کنم

عقلتُ از دست دادي؟عزيزم به حرفش گوش نکن

 

چرا يهو همچين تصميميُ گرفتي؟

 

نکنه تو از اين موضوع خبر داشتي؟

 

..اگه وقت داشته باشيد براي ناهار يا شام

 

ميخوام يه کسي رو باهاتون آشنا کنم

 

مادر،تو قبلاً باهاش آشنا شدي،درسته؟

 

ميخوام بيارمش اينجا رسماً بهتون معرفيش کنم

 

يعني ميخواي بگي بغير از سو-جين با يه دختره ديگه اي هم قرار ميذاري؟

 

عقلتُ از دست دادي؟

 

خيلي وقته که رابطمُ با سو-جين بهم زدم

!هيون-وو

 

..حتي اگه الان با اون-سو هم نبودم

به هر حال از سو-جين جدا ميشدم

من اون مثل خواهرم دوس دارم

 

اما اون زني نيست که من عاشقش باشم

 

...تو

 

اما قول قوله

 

سو-جين سالها منتظرت بوده

 

نميتوني سَرخود تصميم بگيري و اون دخترُ بلاتکليف بذاري

 

بعلاوه خونوادش هم موقعيت با نفوذي داره

 

نميتوني يهو واسه خودت تصميم بگيري

 

من اين تصميمُ يه دفعه اي نگرفتم

 

پدر،خواهش ميکنم

حداقل يبار ببينيدش

 

ازتون خواهش ميکنم،تنها زنيُ که تا اخر عمرم عاشقشمُ فقط براي يبار ببينيد

 

ميخوام که بهتون معرفيش کنم

 

اونموقع منُ بهتر درک ميکنيد پدر

 

عنوانشُ اينجا ديدي؟

 

هر مشکلي بود از خانم جانگ-مي بپرسيد

 

باشه،ممنون

 

!!خوش گذشته

ديشب چيکار ميکردي که الان کلي خميازه ميکشي؟

 

تو واسه چي ميخندي؟فکر ميکني خيلي زرنگي؟

 

جي اون-سو

بله؟-
بيا اينجا-

 

ميتوني بري بخش برنامه ريزي اينُ به اقايه "چوي" تحويل بدي؟

بعدشم ازش بپرس فايل هاي که احتياج داشتيم آماده شده يا نه

ميتوني گزارش "تي اف سي" ـتم بهشون تحويل بدي

باشه

 

شک ندارم ديشب با رئيس کانگ بوده

دارم از فضولي ميميرم ديشب کجا رفتن

 

چشماي سرگروهمون، واقعاً درشتُ براقه

!!ديشب راحت خوابيدي؟

 

هنوز کارم باهات تموم نشده کجا ميري؟

 

ممنون

 

اين جعبه ها چرا اينقد سنگينه؟

 

!يه لحظه صبر کنيد

 

ممنون

 

طبقه ششم؟

بله

 

بذار کمکت کنم

نيازي نسيت، وزني نداره

 

بخاطر من از اينجا اومدن ميترسي؟

 

نه

چرا بايد ازتون بترسم؟

 

جوري بهم نگاه ميکني، انگار مجرم ميبيني

 

قبلاً اينجوري نبودي

 

بعداً ميبينمتون

 

براي تو و هيون-وو خيلي خوشحالم

 

پس ديگه نميخواد کنار من احساس غريبي کني

 

وگرنه، بيشتر صدمه ميبينم

 

البته، منم نميخوام رابطه دوستيمون بهم بخوره

 

شونزده ميليون دلاري که بعنوان ضمانت از مشتري گرفته بودي رو تو حساب بانکيه سوئيس خوابوندم

 

اما واقعاً بهشون اعتماد داري؟

 

نيازي نيست نگران باشي،ميتونيم بهشون اطمينان کنيم

 

فراموش نکن که رسيد پرداختي رو بهم تحويل بدي

 

اگه بتوني نرخ سهام ها رو به همين شکل کاهش بدي

ميتونيم بقيه سهام هارم خريداري کنيم

...بايد يه جلسه با سهام دارا ترتيب بدي

تا بتونم مشکلات شرکتُ مطرح کنم

 

ميخوام اين خبر پخش کنم که سهام شرکت بيشترين سقوط ارزشُ تو بازار بورس داشته

مشکل اصلي...بزرگترين "سهام دارمون آقايه "يونِ

 

اگه نخواد سهامشُ به ما بفروشه، چي ميشه؟

اونموقع ضرر بزرگي بهمون ميخوره

 

آه،برايه اونم يه راه حلي پيدا ميکنم

 

مشتاق ديدار

سو-جين ازم خواست که بيام اينجا

 

اتفاقاً منم الان ميخواستم باهاتون تماس بگيرم

هيون-وو بايد سرش خيلي شلوغ باشه

خيلي وقته که نديدمش

اميدوارم بعد از عروسي بيشتر بتونم ببينمش

 

راستي،شنيدم ارزش سهام هاي شرکت مدام در حال کاهشه

 

اين موضوع ميتونه عدم اطمينان تو پروژه جديدُ به همراه داشته باشه

 

عدم اطمينان تو پروژه هاي جديد هميشه يه مسئله پيش پا افتادس

زياد نگران نباشيد

 

آه،متوجه شدم

تازگيا يه پيشنهاد جالبي دريافت کردم

 

تا حالا در مورد شرکت هاي سرمايه گذاريه جوهاني و ديويدسونُ چيزي شنيده بوديد؟

 

شعب شرکت ـش تو تمام آسيا و اروپا گستردست

 

باهام تماس گرفتن و پرسيدن که آيا مايل به فروش سهامام هستم يا نه

 

حتي گفتن 5 درصد بيشتر از قيمت بازار، خريداري ميکنن

 

5 درصد؟تمام سهام ها رو ميخوان؟

 

نگران نباش

قصد فروش سهام هامُ ندارم، مخصوصاً اينکه قراره با همديگه فاميل بشيم

 

براي من قبول کردن سو-جين تو خونوادتون عين سرمايه گذاري ميمونه

 

چرا انقد تعجب کردي؟نميتونم به ديدنت بيام؟

 

قبل از اينکه اينجا بياي بايد تماس ميگرفتي

 

زياد وقتتُ نميگيرم

نگران نباش

 

ديروز چندبار باهات تماس گرفتم

سرت شلوغ بود؟

 

منُ مادرت در موردش صحبت کرديم

گفت که مراسم نامزدي نيازي نيست، بجاش عروسي ميگيريم

 

بايد عجله کنم چندست لباس عروسي امتحان کنم

بنظرت خوبه پيشِ دوست هيونگ-جونگ برم؟

 

چطور تونستي در مورد اين موضوع با مادرم صحبت کني؟

 

خيلي خوب ميدوني که تصميمَم عوض نميشه

 

فکر ميکني به همين راحتياست؟

 

اگه بخوايم اينکارُ ادامه بديم در نهايت اين تويي که صدمه ميبيني

 

نميتوني مجبورم کني که دوست داشته باشم

 

نميتونيم با زجرُ درد زندگي رو ادامه بديم

 

نگفتم ترکت نميکنم؟

 

من امکان نداره تنهات بذارم

 

!يون سو-جين

ظاهراً امروز سرت خيلي شلوغه،پس فعلاً

 

آ... راستي، پدرم امروز به ديدن پدرت اومده بود

 

پدرامون با گذر زمان بيشتر به همديگه نزديک ميشن

اميدوارم دوستيه اونارو بهم نزني

 

دوستيه اونا هيچ ربطي به اين مسئله نداره

 

کي ميتونه ضمانت کنه؟

من براي پدرم از همه گنجينه هاي زمين باارزش ترم

فکر ميکني دست رو دست ميذارهُ هيچ کاري نميکنه؟

 

اگه هر اتفاقي واسه من بيوفته اونم ديگه شرکت گلوبلُ حمايت نميکنه

 

مشکل تو چيه؟

چيه؟رفتارم بچگونست؟

 

آره، دارم از وضعيت شرکت سوء استفاده ميکنم تا تورو تهديد کنم

 

از دست خودم عصبانيم که اينکارُ ميکنم اما چاره ديگه اي واسم نذاشتي

حاضرم براي بدست آوردنت هر کاري بکنم،بعداً ميبينمت

 

اينکارُ نکن

 

اينکار درخور شخصيت تو نيست...چرا بخاطر من اينقد عوض شدي؟

 

خودت جوابشُ بهتر ميدوني

همون روزي که منُ ترک ...کردي،تصميمَمُ گرفتم که

 

خودمُ تغيير بدم و ديگه اون آدم قبلي نباشم

 

مطمئن باش يه روز برميگردي پيشم

 

هر کاريم بکني،امکان نداره نظرمُ تغيير بدم

 

هنوز کاري انجام ندادم، تازه اولشه

 

ببخشيد بخش تيم ويژه فروش کجاست؟

طبقه ششم

ممنون

 

تنها کاري که ميتونيم بکنيم بايد رئيسُ ببينيم

وااي...شنيدم رئيس ـمون آدم خيلي کج خلقُ عصبيه

اگه ازت خوشش نياد ميخواي چيکار کني؟

 

من هيچ ترسي ندارم

 

چون خانم کانگ باهات اونجوري رفتار کرده تو هم اينقد بيخيالي

 

خيلي خوبه که اينجوري ادامه بدي ،اما اگه قبولت نکنن چي؟

 

جانگ-مي؛ من بايد از پسش بربيام

 

من خودمُ واسه هر اتفاقي که قراره بيوفته آماده کردم

 

سعي ميکنم تمام تلاشمُ بکار بگيرم

 

نميتونم بخاطر اين موضوع چانگ-هو رو از دست بدم

 

بايد قوي باشم

 

خوبه که روحيه قوي داشته باشي اما بازم مواظب باش که خودت صدمه نبيني

 

آه،آخه چرا بايد بخاطر هيون-وو انقد زجر بکشي؟

اونموقع که چانگ-هو بود بهتر نبود

 

راستي،فردا ميخوام ببرمش جنگلِ رويايي

 

ميخوام بهش بگم که چانگ-هو در واقع خودِ خودشه

 

...اتاقشُ...صندوق پست

 

همينطور صندلي که براي پدرم دست کرده رو ميخوام نشونش بدم

 

حتي اگه يادشم نياد اما ممکنه يه چيزاي رو حس کنه

!اووه،فکر عاليه

ميدونستم بالاخره اون روز ميرسه

حالا ديگه بازي تموم شد

 

"فردا ميخوام ببرمش جنگلِ رويايي"

 

دقيقاً منظورت چيه؟

 

شايعاتي پخش شده مبني بر اينکه شرکت عملکرد خوبي نداره

 

بخاطر همين موضوع، ارزش سهام هامون مُدام در حال سقوطِ

خبر بدتر از اون اينکه سهام دارامون شروع به فروختن سهاماشون کردن

 

واقعاً؟

 

اما جايه هيچ نگراني نيست

 

مشکل بزودي برطرف ميشه

حقيقت بزودي آشکار ميشه

وقتي هيئت مديره گزارش عملکرد مالي رو ارائه بده،مشکل حل ميشه

 

بايد تحقيق کني ببينيم اساس اين شايعه از کجا شروع شده

 

بله،متوجه شدم

شنيدم فردا جايي ميخوايد بريد؟

 

درسته،تو هم فردا ميتوني استراحت کني

چند روزيه خيلي خسته شديم

 

خيلي دلم ميخواست برم مرخصي اما با مهندس ـا يه جلسه دارم

 

اوپا،تو هم اينجايي

 

عالي شد،امشب با هم نوشيدني ميخوريم؟

 

ببخشيد، ميشه يه بطريه ديگه برام بياريد؟

 

واقعاً يه شيشه تنهايي رو تموم کردي؟

 

مگه چيه...تازه نميدونم با چنتا شيشه ديگه مست ميکنم

 

ديگه نوشيدني نياريد

 

ميرسونمت خونه

 

نميخوام

 

!سو-جين

 

نگران نباش،واقعاً حالم خوبه

 

تا موقعي که مست نشدم، نميخوام خونه برم

 

اگه مست بشم ديگه ...هيچ چيزيُ احساس نميکنم

اگه مست بشم...حداقل راحتر فراموش ميکنم اونا باهام چيکار کردن

 

به اندازه کافي مست شدي،ميريم خونه

!ولم کن

 

چيکار ميکني؟

 

چرا تنها فقط من بايد زجر بکشم؟

چرا من؟

 

بهم بگو چرا؟

 

من چه کار اشتباهي کردم؟

 

دوست داشتن زيادي گناهِ؟

اين کار من زشته،آره؟

...اذيتم کرد...ترکم کرد...فراموشم کرد

 

!تمام زندگيمُ بهش دادم

 

!نه نميتونه منُ به همين راحتيا ترک کنه

 

منتظر باشُ ببين

 

امکان نداره ازش بگذرم

 

چرا اينقد زهرماري خوردي، ها؟

 

با هيون-وو باهم بودين؟

 

 

هيون-وو اوپا؟

آره،باهم بوديم

اي خدا،نگاش کن،اين اولين باره که ميبينم اينقد مست کردي

 

نکنه اتفاقي بينتون افتاده؟

 

مامااان،اين چه حرفيه،اتفاقاً خيلي خوب باهام رفتار ميکنه

 

خيلي خب خيالم راحت شد

 

ببينم دارن خودشونُ واسه مراسم عروسي آماده ميکنن؟

درست موقعي که داشتم ...تدارکات نامزديتُ تموم ميکردم

گفتن سريع بايد واسه !مراسم عروسي آماده بشيم

 

آره

 

...تو

مامان،امروز واقعاً خسته ام

 

ميخوام بخوابم، ميشه لطفاً ديگه بري؟

 

!باشه،باشه

اگه يه بار ديگه اينقد مست کني،حسابي از دستت عصباني ميشما،شيرفهم شد

 

اگه پدرت بفهمه کارت تمومه

 

!فهميدم

 

!برو بخواب ديگه

 

چي شده؟

خوابت نمياد؟

 

چيکار کنم جانگ-مي؟ از استرس خوابم نميبره

 

حالا ميگي من چيکار کنم،اون-سو؟من خيلي خسته ام

 

!برقارو خاموش کن

 

!اَه ديونم کردي

مگه اينجا پارکِ ؟بگير کف مرگتُ بذار ديگه

 

آه دردم گرفت

 

يکم ديگه ميام پيشت

منم،اوپا

 

بله؟

ميتونم امروز ببينمت؟

 

نه امروز برنامه ديگه اي دارم

اين دفعه آخريه که ميخوام ببينمت

ميخوام يه چيزيُ بهت بگم

خواهش ميکنم

 

...از اين به بعد

ديگه هيچوقت مزاحمت نميشم

 

پشت در هستي؟

يه کار ضروري برام پيش اومد،ممکنه يکم دير بيام

واقعاً؟خيلي طول ميکشه؟

 

...امم

...اشکالي نداره،پس من اول ميرم

چون بايد يه چيزاي رو آماده کنم

معذرت ميخوام،بايد همراهت ميومدم

رسيدي باهام تماس بگير

يادت نره با دقت رانندگي کنيا

 

چي شد؟نميتونه باهات بياد؟

 

آره، يه کار ضروري واسش پيش اومد

وقتي اونجا رسيد باهام تماس ميگيره

همه چيزُ خراب کرد

خب پس چرا تو اول ميري؟نميتوني يکم منتظرش بموني؟

نميشه،مادرت منتظرمونه

 

ميبينمت

 

واسه چي اينقد خوشحالي؟

 

اومدي

 

...وقتي شنيدم مُردي

اينُ واسه اينکه فراموشت نکنم ،ساختم

 

ميخواستي يه چيزي بهم بگي

 

برو سر اصل مطلب

 

چرا اينقد عجله ميکني؟من 10 سال منتظرت موندم

!!اونموقع تو يه ماه بخاطر يه زن، اينقد با عجله تصميم ميگيري؟

 

اين نتيجه اون همه انتظاري بود که واست کشيدم؟

 

اگه ميتونستيم پيش هم برگرديم،خيلي وقت پيش اينکارُ ميکردم

اما نشد...تو خودتم اين موضوعُ خيلي خوب ميدوني

نه،هنوز هيچي تموم نشده

 

امروز ميخوام يه فرصت ديگه بهت بدم

 

آخرين فرصتي که ميتوني پيشم برگردي

سو-جين، با اينکارت باعث ميشي بيشتر خودت رنج ببيني،چرا نميخواي واقعيتُ قبول کني؟

ديگه نميتونم هيچ کاري واست انجام بدم

 

من فقط اون-سو رو دوس دارم

 

ميخوام کنار اون باشم

اون کسيه که من عاشقشم

 

اگه اون تو تقديرشه که با تو باشه...پس اونموقع من چي ميشم؟

نميتوني منُ ببيني؟

تو همه چيز مني

من بايد چيکار کنم؟

چطور ميتوني منُ ناديده بگيري؟

 

اون دختر چي داره که من ندارم؟

چرا؟چرا منُ بخاطر اون قرباني ميکني؟

 

نميتونم اجازه بدم منُ ول کني

 

به اين آسوني ـا نميذارم از من دور بشي

 

اگه بري من خودمُ ميکشم

!سو-جين

از مُردنم پشيمون ميشي

 

اگه اين تنها راهيه که ميتونم برت گردونم،مطمئن باش انجامش ميدم

 

اگه اين تنها روشيه که بکار مياد

پس ديگه از مُردن هيچ هراسي ندارم

 

نبايد اينجا ميومدم

فکر ميکردم ميخواي گذشته رو پشت سر بذاري و همه چيزُ فراموش کني

اما اشتباه ميکردم

 

ديگه از اين به بعد همديگه رو نميبينيم

 

از اينکارت پشيمون ميشي

 

واقعاً پشيمون ميشي

 

...نميتوني منُ ترک کني

!اجازه نميدم منُ ترک کني

 

!آجوما

 

!بالاخره برگشتي اون-سو

واي خدا،چقد خوشحالم

 

حالت خوبه؟

 

بايد منتظرم ميموندي چرا خودتُ به زحمت انداختي؟

 

بخاطر من بايد خيلي خسته باشي

حتي لباتم ترک ورداشته

خستگي کجا بود؟

نترس هنوز فرسوده نشدم، فقط سعي کردم کارمُ خوب انجام بدم؛خداروشکر تو اين فصل کارااَم زياد سخت نيست

 

خيلي وقته اينجا هم مشتري نداريم

 

مگه نگفته بودي قراره با يه مهمون بيايي؟

 

يکار ضروري براش پيش اومد

بخاطر همون من اول اومدم

با اينکه چانگ-هو کاملاً با اينجا آشنا بود

اما اين اولين باره که هيون-وو اينجا مياد

هيون-وو...چانگ-هو...بايد چي صداش کنم؟

بيا بريم داخل يه چيزي بخوريم

 

اگه يه روز بخوام ازدواج کنم

 

مطمئن باش با تو ازدواج ميکنم

 

اينُ بخاطر اين نميگم که پدرم بهم گير داده

 

بخاطر اينکه واقعاً دوست دارم

 

ميتوني تا اونموقع منتظرم بموني؟

 

سرنوشت ما بهمديگه گِره خورده

 

اما ديگه واسه انجام هر کاري خيلي دير شده

بهت نشون ميدم که تقدير ما يکيه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

There's finally the dancing part eh?